Top Ad unit 728 × 90

JEHOVAH IS GOD

خداوند شبان من است

کلام خداوند

اول سموئیل-باب هجدهم 1Samuel-18



گوش کنید به کتب پیامبران-اول سموئیل-باب هجدهم
حسادت شاؤل  

۱ و واقع شد که چون از سخن گفتن با شاؤل فارغ شد، دل یوناتان بر دل داود چسبید، و یوناتان او را مثل جان خویش دوست داشت. 
۲ و در آن روز شاؤل وی را گرفته، نگذاشت که به خانة پدرش برگردد. 
۳ و یوناتان با داود عهد بست چونکه او را مثل جان خود دوست داشته بود. 
۴ و یوناتان ردایی را که در برش بود، بیرون کرده، آن را به داود داد و رخت خود حتی شمشیر و کمان و کمربند خویش را نیز. 
۵ و داود به هر جایی که شاؤل او را می‌فرستاد بیرون می‌رفت، و عاقلانه حرکت می‌کرد؛ و شاؤل او را بر مردان جنگی خود گماشت، و به نظر تمامی قوم و به نظر خادمان شاؤل نیز مقبول افتاد. 
۶ و واقع شد هنگامی که داود از کشتن فلسطینی بر می‌گشت، چون ایشان می‌آمدند که زنان از جمیع شهرهای اسرائیل با دفّها و شادی و با آلات موسیقی سرود و رقص کنان به استقبال شاؤل پادشاه بیرون آمدند. 
۷ و زنان لهو و لعب کرده، به یکدیگر می‌سراییدند و می‌گفتند: «شاؤل هزاران خود را و داود ده هزاران خود را کشته است.» 
۸ و شاؤل بسیار غضبناک شد، و این سخن در نظرش ناپسند آمده، گفت: «به داود ده هزاران دادند و به من هزاران دادند. پس غیر از سلطنت برایش چه باقی است؟» 
۹ و از آن روز به بعد شاؤل بر داود به چشم بد می‌نگریست. 
۱۰ و در فردای آن روز، روح بد از جانب خدا بر شاؤل آمده، در میان خانه شوریده احوال گردید. و داود مثل هر روز به دست خود می‌نواخت و مزراقی در دست شاؤل بود. 
۱۱ و شاؤل مزراق را انداخته، گفت: «داود را تا به دیوار خواهم زد». اما داود دو مرتبه از حضورش خویشتن را به کنار کشید. 
۱۲ و شاؤل از داود می‌ترسید زیرا خداوند با او بود و از شاؤل دور شده. 
۱۳ پس شاؤل وی را از نزد خود دور کرد و او را سردار هزارة خود نصب نمود، و به حضور قوم خروج و دخول می‌کرد. 
۱۴ و داود در همة رفتار خود عاقلانه حرکت می‌نمود، و خداوند با وی می‌بود. 
۱۵ و چون شاؤل دید که او بسیار عاقلانه حرکت می‌کند، به سبب او هراسان می‌بود. 
۱۶ اما تمامی اسرائیل و یهودا داود را دوست می‌داشتند، زیرا که به حضور ایشان خروج و دخول می‌کرد. 
۱۷ و شاؤل به داود گفت: «اینک دختر بزرگ خود میرَب را به تو به زنی می‌دهم. فقط برایم شجاع باش و در جنگهای خداوند بکوش»؛ زیرا شاؤل می‌گفت: «دست من بر او دراز نشود بلکه دست فلسطینیان.» 
۱۸ و داود به شاؤل گفت: «من کیستم و جان من و خاندان پدرم در اسرائیل چیست تا داماد پادشاه بشوم.» 
۱۹ و در وقتی که میرَب دختر شاؤل می‌بایست به داود داده شود، او به عَدْرِیئیلِ مَحولاتی به زنی داده شد. 
۲۰ و میکال، دختر شاؤل، داود را دوست می‌داشت؛ و چون شاؤل را خبر دادند این امر وی را پسند آمد. 
۲۱ و شاؤل گفت: «او را به وی می‌دهم تا برایش دام شود و دست فلسطینیان بر او دراز شود.» پس شاؤل به داود بار دوم گفت: «امروز داماد من خواهی شد.» 
۲۲ و شاؤل خادمان خود را فرمود که در خفا با داود متکلم شده، بگویید: «اینک پادشاه از تو راضی است و خادمانش تو را دوست می‌دارند؛ پس الآن داماد پادشاه بشو.» 
۲۳ پس خادمان شاؤل این سخنان را به سمع داود رسانیدند و داود گفت: «آیا در نظر شما داماد پادشاه شدن آسان است؟ و حال آنکه من مرد مسکین و حقیرم.» 
۲۴ و خادمان شاؤل او را خبر داده، گفتند که داود به این طور سخن گفته است.
۲۵ و شاؤل گفت: «به داود چنین بگویید که پادشاه مِهر نمی‌خواهد جز صد قلفة فلسطینیان تا از دشمنان پادشاه انتقام کشیده شود.» و شاؤل فکر کرد که داود را به دست فلسطینیان به قتل رساند. 
۲۶ پس خادمانش داود را از این امر خبر دادند، و این سخن به نظر داود پسند آمد که داماد پادشاه بشود، و روزهای معین هنوز تمام نشده بود. 
۲۷ پس داود برخاسته، با مردان خود رفت و دویست نفر از فلسطینیان را کشته، داود قلفه‌های ایشان را آورد و آنها را تماماً نزد پادشاه گذاشتند، تا داماد پادشاه بشود. و شاؤل دختر خود میکال را به وی به زنی داد. 
۲۸ و شاؤل دید و فهمید که خداوند با داود است. و میکال دختر شاؤل او را دوست می‌داشت. 
۲۹ و شاؤل از داود باز بیشتر ترسید، و شاؤل همة اوقات دشمن داود بود. 
۳۰ و بعد از آن سرداران فلسطینیان بیرون آمدند؛ و هر دفعه که بیرون می‌آمدند داود از جمیع خادمان شاؤل زیاده عاقلانه حرکت می‌کرد، و از این جهت اسمش بسیار شهرت یافت.

                                                                                   
اول سموئیل-باب هجدهم 1Samuel-18 Reviewed by جواد on جمعه, آذر ۱۳, ۱۳۹۴ Rating: 5
All Rights Reserved by Jehovah Lord | Copyright © 2009 - 2025
Designed by , Javad Sorahi

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

با پشتیبانی Blogger.