Top Ad unit 728 × 90

JEHOVAH IS GOD

خداوند شبان من است

کلام خداوند

اول سموئیل-باب چهاردهم 1Samuel-14


گوش کنید به کتب پیامبران-اول سموئیل-باب چهاردهم

حمله یوناتان به فلسطین  

۱ و روزی واقع شد که یوناتان پسر شاؤل به جوان سلاحدار خود گفت: «بیا تا به قراول فلسطینیان که به آن طرفند بگذریم.» اما پدر خود را خبر نداد. 
۲ و شاؤل در کنارة جِبْعَه زیر درخت اناری که در مِغْرُون است، ساکن بود و قومی که همراهش بودند، تخمیناً ششصد نفر بودند. 
۳ و اِخَیا ابن اَخیطوب برادر اِیخابُود بنفینَحاس بن عیلی، کاهن خداوند، در شیلوه با ایفود ملبس شده بود، و قوم از رفتن یوناتان خبر نداشتند. 
۴ و در میان معبرهایی که یوناتان می‌خواست از آنها نزد قراول فلسطینیان بگذرد، یک صخرة تیز به این طرف و یک صخرة تیز به آن طرف بود، که اسم یکی بوصیص و اسم دیگری سِنَه بود. 
۵ و یکی از این صخره‌ها به طرف شمال در برابر مِخْماس ایستاده بود، و دیگری به طرف جنوب در برابر جِبْعه. 
۶ و یوناتان به جوان سلاحدار خود گفت: «بیا نزد قراول این نامختونان بگذریم؛ شاید خداوند برای ما عمل کند، زیرا که خداوند را از رهانیدن با کثیر یا با قلیل مانعی نیست.» 
۷ و سلاحدارش به وی گفت: «هر چه در دلت باشد، عمل نما. پیش برو؛ اینک من موافق رأی تو با تو هستم.» 
۸ و یوناتان گفت: اینک ما به طرف این مردمان گذر نماییم و خود را به آنها ظاهر سازیم، 
۹ اگر به ما چنین گویند: بایستید تا نزد شما برسیم، آنگاه در جای خود خواهیم ایستاد و نزد ایشان نخواهیم رفت. 
۱۰ اما اگر چنین گویند که نزد ما برآیید، آنگاه خواهیم رفت زیرا خداوند ایشان را به دست ما تسلیم نموده است؛ و به جهت ما، این علامت خواهد بود.
۱۱ پس هر دو ایشان خویشتن را به قراول فلسطینیان ظاهر ساختند و فلسطینیان گفتند: «اینک عبرانیان از حفره‌هایی که خود را در آنها پنهان ساخته‌اند، بیرون می‌آیند.» 
۱۲ و قراولان، یوناتان و سلاحدارش را خطاب کرده، گفتند: «نزد ما برآیید تا چیزی به شما نشان دهیم.» و یوناتان به سلاحدار خود گفت که «در عقب من بیا زیرا خداوند ایشان را به دست اسرائیل تسلیم نموده است.» 
۱۳ و یوناتان به دست و پای خود نزد ایشان بالا رفت و سلاحدارش در عقب وی، و ایشان پیش روی یوناتان افتادند و سلاحدارش در عقب اومی کشت. 
۱۴ و این کشتار اول که یوناتان و سلاحدارش کردند به قدر بیست نفر بود در قریب نصف شیار یک جفت گاو زمین. 
۱۵ و در اردو و صحرا و تمامی قوم تزلزل در افتاد و قراولان و تاراجکنندگان نیز لرزان شدند و زمین متزلزل شد، پس تزلزل عظیمی واقع گردید. 
۱۶ و دیده‌بانان شاؤل در جِبْعه بنیامین نگاه کردند و اینک آن انبوه گداخته شده، به هر طرف پراکنده می‌شدند. 
۱۷ و شاؤل به قومی که همراهش بودند، گفت: «الا´ن تفحّص کنید و ببینید از ما که بیرون رفته است؟» پس تفحّص کردند که اینک یوناتان و سلاحدارش حاضر نبودند. 
۱۸ و شاؤل به اَخِیا گفت: «تابوت خدا را نزدیک بیاور.» زیرا تابوت خدا در آن وقت همراه بنی اسرائیل بود. 
۱۹ و واقع شد چون شاؤل با کاهن سخن میگفت که اغتشاش در اُردوی فلسطینیان زیاده و زیاده میشد، و شاؤل به کاهن گفت: «دست خود را نگاهدار.» 
۲۰ و شاؤل و تمامی قومی که با وی بودند جمع شده، به جنگ آمدند، و اینک شمشیر هر کس به ضد رفیقش بود و قتال بسیار عظیمی بود. 
۲۱ و عبرانیانی که قبل از آن با فلسطینیان بودند و همراه ایشان از اطراف به اُردو آمده بودند، ایشان نیز نزد اسرائیلیانی که با شاؤل و یوناتان بودند، برگشتند. 
۲۲ و تمامی مردان اسرائیل نیز که خود را در کوهستان افرایم پنهان کرده بودند، چون شنیدند که فلسطینیان منهزم شده‌اند، ایشان را در جنگ تعاقب نمودند. 
۲۳ پس خداوند در آن روز اسرائیل را نجات داد و جنگ تا بیتآوَن رسید. 
۲۴ و مردان اسرائیل آن روز در تنگی بودند زیرا که شاؤل قوم را قسم داده، گفته بود: «تا من از دشمنان خود انتقام نکشیده باشم، ملعون باد کسی که تا شام طعام بخورد.» و تمامی قوم طعام نچشیدند. 
۲۵ و تمامی قوم به جنگلی رسیدند که در آنجا عسل بر روی زمین بود. 
۲۶ و چون قوم به جنگل داخل شدند، اینک عسل می‌چکید اما احدی دست خود را به دهانش نبرد زیرا قوم از قَسَم ترسیدند. 
۲۷ لیکن یوناتان هنگامی که پدرش به قوم قسم میداد، نشنیده بود؛ پس نوک عصایی را که در دست داشت دراز کرده، آن را به شان عسل فرو برد، و دست خود را به دهانش برده، چشمان او روشن گردید. 
۲۸ و شخصی از قوم به او توجه نموده، گفت: «پدرت قوم را قسم سخت داده، گفت: ملعون باد کسی که امروز طعام خورد.» و قوم بیتاب شده بودند. 
۲۹ و یوناتان گفت: پدرم زمین را مضطرب ساخته است؛ الآن ببینید که چشمانم چه قدر روشن شده است که اندکی از این عسل چشیده‌ام. 
۳۰ و چه قدر زیاده اگر امروز قوم از غارت دشمنان خود که یافته‌اند بی ممانعت میخوردند، آیا قتال فلسطینیان بسیار زیاده نمیشد؟
۳۱ و در آن روز فلسطینیان را از مخماس تا اَیلُون منهزم ساختند و قوم بسیار بیتاب شدند. 
۳۲ و قوم بر غنیمت حمله کرده، از گوسفندان و گاوان و گوساله‌ها گرفته، بر زمین کشتند و قوم آنها را با خون خوردند. 
۳۳ و شاؤل را خبر داده، گفتند: «اینک قوم به خداوند گناه ورزیده، با خون میخورند.» گفت: «شما خیانت ورزیده‌اید. امروز سنگی بزرگ نزد من بغلطانید.» 
۳۴ و شاؤل گفت: «خود را در میان قوم منتشر ساخته، به ایشان بگویید: هر کس گاو خود و هر کس گوسفند خود را نزد من بیاورد و در اینجا ذبح نموده، بخورید و به خدا گناه نورزیده، با خون مخورید.» و تمامی قوم در آن شب هر کس گاوش را با خود آورده، در آنجا ذبح کردند. 
۳۵ و شاؤل مذبحی برای خداوند بنا کرد و این مذبح اول بود که برای خداوند بنا نمود. 
۳۶ و شاؤل گفت: «امشب در عقب فلسطینیان برویم و آنها را تا روشنایی صبح غارت کرده، از ایشان احدی را باقی نگذاریم.» ایشان گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید بکن.» و کاهن گفت: «در اینجا به خدا تقرب بجوییم.» 
۳۷ و شاؤل از خدا سؤال نمود که آیا از عقب فلسطینیان برویم و آیا ایشان را به دست اسرائیل خواهی داد، اما در آن روز او را جواب نداد. 
۳۸ آنگاه شاؤل گفت: ای تمامی رؤسای قوم به اینجا نزدیک شوید و بدانید و ببینید که امروز این گناه در چه چیز است. 
۳۹ زیرا قسم به حیات خداوند رهانندة اسرائیل که اگر در پسرم یوناتان هم باشد، البته خواهد مـرد.» لیکن از تمامی قوم احدی به او جواب نداد. 
۴۰ پس به تمامی اسرائیل گفت: «شما به یک طرف باشید و من با پسر خود یوناتان به یک طرف باشیم.» و قوم به شاؤل گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید، بکن.» 
۴۱ و شاؤل به یهُوَه، خدای اسرائیل گفت: «قرعه‌ای راست بده.» پس یوناتان و شاؤل گرفته شدند و قوم رها گشتند. 
۴۲ و شاؤل گفت: «در میان من و پسرم یوناتان قرعه بیندازید.» و یوناتان گرفته شد. 
۴۳ و شاؤل به یوناتان گفت: «مرا خبر ده که چه کرده‌ای؟» و یوناتان به او خبر داده، گفت: «به نوک عصایی که در دست دارم اندکی عسل چشیدم. و اینک باید بمیرم؟» 
۴۴ و شاؤل گفت: «خدا چنین بلکه زیاده از این بکند ای یوناتان! زیرا البته خواهی مُرد.» 
۴۵ اما قوم به شاؤل گفتند: «آیا یوناتان که نجات عظیم را در اسرائیل کرده است، باید بمیرد؟ حاشا! قسم به حیات خداوند که مویی از سرش به زمین نخواهد افتاد زیرا که امروز با خدا عمل نموده است.» پس قوم یوناتان را خلاص نمودند که نمُرد. 
۴۶ و شاؤل از تعاقب فلسطینیان باز آمد و فلسطینیان به جای خود رفتند. 
۴۷ و شاؤل عنانِ سلطنت اسرائیل را به دست گرفت و با جمیع دشمنان اطراف خود، یعنی با موآب و بنیعَمّون و اَدوم و مُلوک صُوبَه و فلسطینیان جنگ کرد و به هر طرف که توجه مینمود، غالب میشد. 
۴۸ و به دلیری عمل مینمود و عمالیقیان را شکست داده، اسرائیل را از دست تاراج کنندگان ایشان رهانید. 
۴۹ و پسران شاؤل، یوناتان و یشوِی و مَلْکیشو بودند. و اسمهای دخترانش این است: اسم نخستزادهاش میرَب و اسم کوچک میکال. 
۵۰ و اسم زن شاؤل اَخینوعام، دختر اَخیمَعاص، بود و اسم سردار لشکرش اَبْنِیر بن نِیر، عموی شاؤل بود. 
۵۱ و قَیس پدر شاؤل بود و نِیر پدر اَبْنِیر و پسر اَبیئیل بود. 
۵۲ و در تمامی روزهای شاؤل با فلسطینیان جنگ سخت بود و هر صاحب قوت و صاحب شجاعت که شاؤل میدید، او را نزد خود می‌آورد.

                                                                                   
اول سموئیل-باب چهاردهم 1Samuel-14 Reviewed by جواد on جمعه, آذر ۱۳, ۱۳۹۴ Rating: 5
All Rights Reserved by Jehovah Lord | Copyright © 2009 - 2025
Designed by , Javad Sorahi

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

با پشتیبانی Blogger.