Top Ad unit 728 × 90

JEHOVAH IS GOD

خداوند شبان من است

کلام خداوند

اول سموئیل-باب اول 1Samuel-01



گوش کنید به کتب پیامبران-اول سموئیل-باب اول
تولد سموئیل  

۱ و مردی بود از رامَه تایم صُوفیم از کوهستان افرایم، مسمّی به اَلْقانَه بن یرُوحام بن اَلِیهُو بن تُوحُو بن صُوف. و او افرایمی بود. 
۲ و او دو زن داشت. اسم یکی حَنّا و اسم دیگری فَنِنَّه بود. و فَنِنَّه اولاد داشت لیکن حَنّا را اولاد نبود. 
۳ و آن مرد هر سال برای عبادت نمودن و قربانی گذرانیدن برای یهُوَه صبایوت از شهر خود به شیلُوه می‌آمد، و حُفْنِی و فینَحاس دو پسر عِیلِی، کاهنان خداوند در آنجا بودند. 
۴ و چون روزی می‌آمد که اَلْقانَه قربانی می‌گذرانید، به زن خود فَنِنَّه و همة پسران و دختران خود قسمتها می‌داد. 
۵ و اما به حَنّا قسمت مضاعف می‌داد زیرا که حَنّا را دوست می‌داشت، اگر چه خداوند رَحِم او را بسته بود. 
۶ و هئوی وی او را نیز سخت می‌رنجانید به حدی که وی را خشمناک می‌ساخت، چونکه خداوند رحم او را بسته بود. 
۷ و همچنین سال به سال واقع می‌شد که چون حَنّا به خانة خدا می‌‌آمد، فَنِنَّه همچنین او را می‌رنجانید و او گریه نموده، چیزی نمی‌خورد. 
۸ و شوهرش، اَلْقانَه، وی را می‌گفت: «ای حَنّا، چرا گریانی و چرا نمی‌خوری و دلت چرا غمگین است؟ آیا من برای تو از ده پسر بهتر نیستم؟» 
۹ و بعد از اکل و شرب نمودنِ ایشان در شیلوه، حَنّا برخاست و عیلی کاهن بر کرسی خود نزد ستونی در هیکل خدا نشسته بود. 
۱۰ و او به تلخی جان نزد خداوند دعا کرد، و زار زار بگریست. 
۱۱ و نذر کرده، گفت: «ای یهُوَه صبایوت اگر فی‌الواقع به مصیبت کنیز خود نظر کرده، مرا بیاد آوری و کنیزک خود را فراموش نکرده، اولاد ذکوری به کنیز خود عطا فرمایی، او را تمامی ایام عُمْرش به خداوند خواهم داد، و اُسْتُرَه بر سرش نخواهد آمد.» 
۱۲ و چون دعای خود را به حضور خداوند طول داد، عیلی دهن او را ملاحظه کرد. 
۱۳ و حَنّا در دل خود سخن می‌گفت، و لبهایش فقط، متحرک بود و آوازش مسموع نمی‌شد، و عیلی گمان برد که مست است. 
۱۴ پس عیلی وی را گفت: «تا به کی مست می‌شوی؟ شرابت را از خود دور کن.» 
۱۵ و حَنّا در جواب گفت: نی آقایم، بلکه زن شکسته روح هستم، و شراب و مسکرات ننوشیده‌ام، بلکه جان خود را به حضور خداوند ریخته‌ام. 
۱۶ کنیز خود را از دختران بَلِیعال مشمار، زیرا که از کثرت غم و رنجیدگی خود تا بحال می‌گفتم.
۱۷ عیلی در جواب گفت: «به سلامتی برو و خدای اسرائیل مسألتی را که از او طلب نمودی، تو را عطا فرماید.» 
۱۸ گفت: «کنیزت در نظرت التفات یابد.» پس آن زن راه خود را پیش گرفت و می‌خورد و دیگر ترشرو نبود. 
۱۹ و ایشان بامدادان برخاسته، به حضور خداوند عبادت کردند و برگشته، به خانة خویش به رامه آمدند. و اَلْقانَه زن خود حَنّا را بشناخت و خداوند او را به یاد آورد. 
۲۰ و بعد از مرور ایام حَنّا حامله شده، پسری زایید و او را سموئیل نام نهاد، زیرا گفت: «او را از خداوند سؤال نمودم.»

وقف سموئیل  

۲۱ و شوهرش اَلْقانَه با تمامی اهل خانه‌اش رفت تا قربانی سالیانه و نذر خود را نزد خداوند بگذراند. 
۲۲ و حَنّا نرفت زیرا که به شوهر خود گفته بود تا پسر از شیر باز داشته نشود، نمی‌آیم، آنگاه او را خواهم آورد و به حضور خداوند حاضر شده، آنجا دائماً خواهد ماند. 
۲۳ شوهرش اَلْقانَه وی را گفت: «آنچه در نظرت پسند آید، بکن، تا وقت باز داشتنش از شیر بمان؛ لیکن خداوند کلام خود را استوار نماید.» پس آن زن ماند و تا وقت بازداشتن پسر خود از شیر، او را شیر می‌داد. 
۲۴ و چون او را از شیر باز داشته بود، وی را با سه گاو و یک ایفة آرد و یک مشک شراب با خود آورده، به خانة خداوند در شیلوه رسانید و آن پسر کوچک بود. 
۲۵ و گاو را ذبح نمودند، و پسر را نزد عیلی آوردند. 
۲۶ و حَنّا گفت: عرض می‌کنم ای آقایم! جانت زنده باد ای آقایم! من آن زن هستم که در اینجا نزد تو ایستاده، از خداوند مسألت نمودم. 
۲۷ برای این پسر مسألت نمودم و خداوند مسألت مرا که از او طلب نموده بودم، به من عطا فرموده است. 
۲۸ و من نیز او را برای خداوند وقف نمودم؛ تمام ایامی که زنده باشد وقف خداوند خواهد بود. پس در آنجا خداوند را عبادت نمودند.

اول سموئیل-باب اول 1Samuel-01 Reviewed by جواد on جمعه, آذر ۱۳, ۱۳۹۴ Rating: 5
All Rights Reserved by Jehovah Lord | Copyright © 2009 - 2025
Designed by , Javad Sorahi

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

با پشتیبانی Blogger.