Top Ad unit 728 × 90

JEHOVAH IS GOD

خداوند شبان من است

کلام خداوند

اول پادشاهان-باب هفدهم 1Kings-17


گوش کنید به کتب پیامبران-اول پادشاهان-باب هفدهم

ایلیا و نهر خشک  

۱ و ایلیای تِشْبی که از ساکنان جِلْعاد بود، به اَخاب گفت: «به حیات یهُوَه، خدای اسرائیل که به حضور وی ایستاده‌ام قَسَم که در این سالها شبنم و باران جز به کلام من نخواهد بود.» 
۲ و کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: 
۳ از اینجا برو و به طرف مشرق توجه نما و خویشتن را نزد نهر کرِیت که در مقابل اُرْدُنّ است، پنهان کن. 
۴ و از نهر خواهی نوشید و غرابها را امر فرموده‌ام که تو را در آنجا بپرورند. 
۵ پس روانه شده، موافق کلام خداوند عمل نموده، و رفته نزد نهر کرِیت که در مقابل اُرْدُنّ است، ساکن شد. 
۶ و غرابها در صبح، نان و گوشت برای وی و در شام، نان و گوشت می‌آوردند و از نهر می‌نوشید. 
۷ و بعد از انقضای روزهای چند، واقع شد که نهر خشکید زیرا که باران در زمین نبود.

ایلیا و بیوه زن  

۸ و کلام خداوند بر وی نازل شده، گفت: 
۹ «برخاسته، به صَرَفَه که نزد صیدون است برو و در آنجا ساکن بشو. اینک به بیوه زنی در آنجا امر فرموده‌ام که تو را بپرورد.» 
۱۰ پس برخاسته، به صَرَفَه رفت و چون نزد دروازة شهر رسید، اینک بیوه زنی در آنجا هیزم بر می‌چید؛ پس او را صدا زده، گفت: «تمنّا اینکه جرعه‌ای آب در ظرفی برای من بیاوری تا بنوشم.» 
۱۱ و چون به جهت آوردن آن می‌رفت، وی را صدا زده، گفت: «لقمه‌ای نان برای من در دست خود بیاور.» 
۱۲ او گفت: «به حیات یهُوَه، خدایت قسم که قرص نانی ندارم، بلکه فقط یک مشت آرد در تاپو و قدری روغن در کوزه، و اینک دو چوبی بر می‌چینم تا رفته، آن را برای خود و پسرم بپزم که بخوریم و بمیریم.» 
۱۳ ایلیا وی را گفت: مترس، برو و به طوری که گفتی بکن. لیکن اول گِرده‌ای کوچک از آن برای من بپز و نزد من بیاور، و بعد از آن برای خود و پسرت بپز. 
۱۴ «زیرا که یهُوَه، خدای اسرائیل، چنین می‌گوید که تا روزی که خداوند باران بر زمین نباراند، تاپوی آرد تمام نخواهد شد، و کوزة روغن کم نخواهد گردید.» 
۱۵ پس رفته، موافق کلام ایلیا عمل نمود. و زن و او و خاندان زن، روزهای بسیار خوردند، 
۱۶ و تاپوی آرد تمام نشد و کوزة روغن کم نگردید، موافق کلام خداوند که به واسطة ایلیا گفته بود. 
۱۷ و بعد از این امور، واقع شد که پسر آن زن که صاحب خانه بود، بیمار شد. و مرض او چنان سخت شد که نفسی در او باقی نماند. 
۱۸ و به ایلیا گفت: «ای مرد خدا مرا با تو چه کار است؟ آیا نزد من آمدی تا گناه مرا بیاد آوری و پسر مرا بکشی؟» 
۱۹ او وی را گفت: «پسرت را به من بده.» پس او را از آغوش وی گرفته، به بالاخانه‌ای که در آن ساکن بود، برد و او را بر بستر خود خوابانید. 
۲۰ و نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهُوَه، خدای من، آیا به بیوه زنی نیز که من نزد او مأوا گزیده‌ام بلا رسانیدی و پسر او را کشتی؟» 
۲۱ آنگاه خویشتن را سه مرتبه بر پسر دراز کرده، نزد خداوند استغاثه نموده، گفت: «ای یهُوَه، خدای من، مسألت اینکه جان این پسر به وی برگردد.» 
۲۲ و خداوند آواز ایلیا را اجابت نمود و جان پسر به وی برگشت که زنده شد. 
۲۳ و ایلیا پسر را گرفته، او را از بالاخانه به خانه به زیر آورد و به مادرش سپرد و ایلیا گفت: «ببین که پسرت زنده است!» 
۲۴ پس آن زن به ایلیا گفت: «الآن از این دانستم که تو مرد خدا هستی و کلام خداوند در دهان تو راست است.»

                                                                                   
اول پادشاهان-باب هفدهم 1Kings-17 Reviewed by جواد on دوشنبه, آذر ۱۶, ۱۳۹۴ Rating: 5
All Rights Reserved by Jehovah Lord | Copyright © 2009 - 2025
Designed by , Javad Sorahi

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

با پشتیبانی Blogger.