Top Ad unit 728 × 90

JEHOVAH IS GOD

خداوند شبان من است

کلام خداوند

ارمیا-باب سی و هشتم Jeremiah-38



گوش کنید به کتب پیامبران-ارمیا-باب سی و هشتم


ارمیا در سیاهچال  

۱ و شَفَطْیا ابن مَتّان و جَدَلْیا ابن فَشْحُور و یوکل بن شَلَمْیا و فَشْحُور بن مَلْکیا سخنان ارمیا را شنیدند که تمامی قوم را بدانها مخاطب ساخته، گفت:
۲ «خداوند چنین می‌گوید: هر که در این شهر بماند از شمشیر و قحط و وبا خواهد مرد، اما هر که نزد کلدانیان بیرون رود خواهد زیست و جانش برای او غنیمت شده، زنده خواهد ماند.» 
۳ «خداوند چنین می‌گوید: این شهر البته به دست لشکر پادشاه بابل تسلیم شده، آن را تسخیر خواهد نمود.» 
۴ پس آن سروران به پادشاه گفتند: «تمنّا اینکه این مرد کشته شود زیرا که بدین منوال دستهای مردان جنگی را که در این شهر باقی مانده‌اند و دستهای تمامی قوم را سُست می‌کند چونکه مثل این سخنان به ایشان می‌گوید. زیرا که این مرد سلامتی این قوم را نمی‌طلبد بلکه ضرر ایشان را.» 
۵ صدقیا پادشاه گفت: «اینک او در دست شما است زیرا پادشاه به خلاف شما کاری نمی‌تواند کرد.» 
۶ پس ارمیا را گرفته او را در سیاه چال مَلْکیا ابن مَلِک که در صحن زندان بود انداختند و ارمیا را به ریسمانها فرو هشتند و در آن سیاه چال آب نبود لیکن گِل بود و ارمیا به گِل فرو رفت. 
۷ و چون عَبَدْمَلَک حبشی که یکی از خواجه سرایان و در خانه پادشاه بود شنید که ارمیا را به سیاه چال انداختند (و به دروازه بنیامین نشسته بود)، 
۸ آنگاه عبدملک از خانه پادشاه بیرون آمد و به پادشاه عرض کرده، گفت: 
۹ «که ای آقایم پادشاه، این مردان در آنچه به ارمیای نبی کرده و او را به سیاه چال انداخته‌اند، شریرانه عمل نموده‌اند و او در جایی که هست از گرسنگی خواهد مرد، زیرا که در شهر هیچ نان باقی نیست.» 
۱۰ پس پادشاه به عبدملک حبشی امر فرموده، گفت: «سی نفر از اینجا همراه خود بردار و ارمیای نبی را قبل از آنکه بمیرد از سیاه چال برآور.» 
۱۱ پس عبدملک آن کسان را همراه خود برداشته، به خانه پادشاه از زیر خزانه داخل شد و از آنجا پارچه‌های مندرس و رقعه‌های پوسیده گرفته، آنها را با ریسمانها به سیاه چال نزد ارمیا فرو هشت. 
۱۲ و عبدملک حبشی به ارمیا گفت: «این پارچه‌های مندرس و رقعه‌های پوسیده را زیر بغل خود در زیر ریسمانها بگذار.» و ارمیا چنین کرد.
۱۳ پس ارمیا را با ریسمانها کشیده، او را از سیاه چال برآوردند و ارمیا در صحن زندان ساکن شد. 
۱۴ و صدقیا پادشاه فرستاده، ارمیا نبی را به مدخل سومی که در خانه خداوند بود نزد خود آورد و پادشاه به ارمیا گفت: «من از تو مطلبی می‌پرسم، از من چیزی مخفی مدار.» 
۱۵ ارمیا به صدقیا گفت: «اگر تو را خبر دهم آیا هر آینه مرا نخواهی کشت و اگر تو را پند دهم مرا نخواهی شنید؟» 
۱۶ آنگاه صدقیا پادشاه برای ارمیا خفیةً قسم خورده، گفت: «به حیات یهوه که این جان را برای ما آفرید قسم که تو را نخواهم کشت و تو را به دست این کسانی که قصد جان تو دارند تسلیم نخواهم کرد.»
۱۷ پس ارمیا به صدقیا گفت: «یهوه خدای صبایوت خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اگر حقیقتاً نزد سروران پادشاه بابل بیرون روی، جان تو زنده خواهد ماند و این شهر به آتش سوخته نخواهد شد بلکه تو و اهل خانه‌ات زنده خواهید ماند.» 
۱۸ «اما اگر نزد سروران پادشاه بابل بیرون نروی، این شهر به دست کلدانیان تسلیم خواهد شد و آن را به آتش خواهند سوزانید و تو از دست ایشان نخواهی رست.» 
۱۹ اما صدقیا پادشاه به ارمیا گفت: «من از یهودیانی که بطرف کلدانیان شده‌اند می‌ترسم، مبادا مرا به دست ایشان تسلیم نموده، ایشان مرا تفضیح نمایند.» 
۲۰ ارمیا در جواب گفت: «تو را تسلیم نخواهند کرد. مستدعی آنکه کلام خداوند را که به تو می‌گویم اطاعت نمایی تا تو را خیریت شود و جان تو زنده بماند.» 
۲۱ اما اگر از بیرون رفتن ابا نمایی کلامی که خداوند بر من کشف نموده این است: 
۲۲ اینک تمامی زنانی که در خانه پادشاه یهودا باقی مانده‌اند، نزد سروران پادشاه بابل بیرون برده خواهند شد و ایشان خواهند گفت: اَصْدِقای تو تو را اغوا نموده، بر تو غالب آمدند و الآن چونکه پایهای تو در لجن فرو رفته است ایشان به عقب برگشته‌اند. 
۲۳ «و جمیع زنانت و فرزندانت را نزد کلدانیان بیرون خواهند برد و تو از دست ایشان نخواهی رست، بلکه به دست پادشاه بابل گرفتار خواهی شد و این شهر را به آتش خواهی سوزانید.» 
۲۴ آنگاه صدقیا به ارمیا گفت: «زنهار کسی از این سخنان اطلاع نیابد و نخواهی مرد.» 
۲۵ و اگر سـروران بشنونـد که با تـو گفتگـو کـرده‌ام و نـزد تو آمـده، تـو را گوینـد تمنّـا اینکه مـا را از آنچه به پادشاه گفتی و آنچـه پادشـاه به تـو گفـت اطـلاع دهی و آن را از ما مخفـی نـداری تا تـو را به قتل نرسانیم، 
۲۶ «آنگاه به ایشـان بگـو: من عـرض خود را به حضور پادشـاه رسانیـدم تا مرا بـه خانـه یوناتـان بـاز نفرستـد تـا در آنجـا نمیـرم.» 
۲۷ پس جمیع سروران نزد ارمیا آمده، از او سؤال نمودند و او موافق همه این سخنانی که پادشاه به او امر فرموده بود به ایشان گفت. پس از سخن گفتن با او باز ایستادند چونکه مطلب فهمیده نشد. 
۲۸ و ارمیا در صحن زندان تا روز فتح شدن اورشلیم ماند؛ و هنگامی که اورشلیم گرفته شد، در آنجا بود.

                                                                                   
ارمیا-باب سی و هشتم Jeremiah-38 Reviewed by جواد on جمعه, دی ۰۴, ۱۳۹۴ Rating: 5
All Rights Reserved by Jehovah Lord | Copyright © 2009 - 2025
Designed by , Javad Sorahi

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

با پشتیبانی Blogger.