Top Ad unit 728 × 90

JEHOVAH IS GOD

خداوند شبان من است

کلام خداوند

دوم سموئیل-باب سوم 2Samuel-03


گوش کنید به کتب پیامبران-دوم سموئیل-باب سوم

جنگ‌ داود با خاندان‌ شاول

۱ و جنگ در میان خاندان شاؤل و خاندان داود به طول انجامید و داود روز به روز قوّت می‌گرفت و خاندان شاؤل روز به روز ضعیف می‌شدند. 
۲ و برای داود در حَبْرُون پسران زاییده شدند، و نخست زاده‌اش، عَمّون، از اَخینوعَمِ یزْرَعیلیه بود. 
۳ و دومش، کیلاب، از اَبِیجایل، زن نابال کرْمَلی، و سوم، اَبْشالُوم، پسر مَعْکه، دختر تَلْمای پادشاه جَشُور. 
۴ و چهارم اَدُونیا، پسر حَجِّیت، و پنجم شَفَطْیا پسر اَبیطال، 
۵ و ششم، یتْرَعام از عَجْلَه، زن داود. اینان برای داود در حِبْرُون زاییده شدند.

سرگذشت ابنیر  

۶ و هنگامی که جنگ در میان خاندان شاؤل و خاندان داود می‌بود، اَبْنیر، خاندان شاؤل را تقویت می‌نمود. 
۷ و شاؤل را کنیزی مسمّی به رِصْفَه دختر اَیه بود. و اِیشْبُوشَت به اَبْنیر گفت: «چرا به کنیز پدرم درآمدی؟» 
۸ و خشم اَبْنیر به سبب سخن اِیشْبُوشَت بسیار افروخته شده، گفت: آیا من سر سگ برای یهودا هستم؟ و حال آنکه امروز به خاندان پدرت، شاؤل، و برادرانش و اصحابش احسان نموده‌ام و تو را به دست داود تسلیم نکرده‌ام که به سبب این زن امروز گناه بر من اسناد می‌دهی؟ 
۹ خدا مثل این و زیاده از این به اَبْنیر بکند اگر من به طوری که خداوند برای داود قسم خورده است، برایش چنین عمل ننمایم 
۱۰ تا سلطنت را از خاندان شاؤل نقل نموده، کرسی داود را بر اسرائیل و یهودا از دان تا بئرشبع پایدار گردانم.
۱۱ و او دیگر نتوانست در جواب اَبْنیر سخنی گوید زیرا که از او می‌ترسید. 
۱۲ پس اَبْنیر در آن حین قاصدان نزد داود فرستاده، گفت: «این زمین مال کیست؟ و گفت تو با من عهد ببند و اینک دست من با تو خواهد بود تا تمامی اسرائیل را به سوی تو برگردانم.» 
۱۳ او گفت: «خوب، من با تو عهد خواهم بست ولیکن یک چیز از تو می‌طلبم و آن این است که روی مرا نخواهی دید، جز اینکه اول چون برای دیدن روی من بیایی میکال، دختر شاؤل را بیاوری.» 
۱۴ پس داود رسولان نزد اِیشْبُوشَت بن شاؤل فرستاده، گفت: «زن من، میکال را که برای خود به صد قلفة فلسطینیان نامزد ساختم، نزد من بفرست.» 
۱۵ پس اِیشْبُوشَت فرستاده، او را از نزد شوهرش فَلْطِئیل بن لایش گرفت. 
۱۶ و شوهرش همراهش رفت و در عقبش تا حوریم گریه می‌کرد. پس اَبْنیر وی را گفت: «برگشته، برو.» و او برگشت. 
۱۷ و اَبْنیر با مشایخ اسرائیل تکلّم نموده، گفت: قبل از این داود را می‌طلبیدید تا بر شما پادشاهی کند. 
۱۸ پس الآن این را به انجام برسانید زیرا خداوند دربارة داود گفته است که به وسیلة بندة خود، داود، قوم خویش، اسرائیل را از دست فلسطینیان و از دست جمیع دشمنان ایشان نجات خواهم داد.
۱۹ و اَبْنیر به گوش بنیامینیان نیز سخن گفت. و اَبْنیر هم به حِبْرُون رفت تا آنچه را که در نظر اسرائیل و در نظر تمامی خاندان بنیامین پسند آمده بود، به گوش داود بگوید. 
۲۰ پس اَبْنیر بیست نفر با خود برداشته، نزد داود به حِبْرُون آمد و داود به جهت اَبْنیر و رفقایش ضیافتی برپا کرد. 
۲۱ و اَبْنیر به داود گفت: «من برخاسته، خواهم رفت و تمامی اسرائیل را نزد آقای خود، پادشاه، جمع خواهم آورد تا با تو عهد ببندند و به هر آنچه دلت می‌خواهد، سلطنت نمایی.» پس داود اَبْنیر را مرخص نموده، او به سلامتی برفت. 
۲۲ و ناگاه بندگان داود و یوآب از غارتی باز آمده، غنیمت بسیار با خود آوردند. و اَبْنیر با داود در حِبْرُون نبود زیرا وی را رخصت داده، و او به سلامتی رفته بود. 
۲۳ و چون یوآب و تمامی لشکری که همراهش بودند، برگشتند، یوآب را خبر داده، گفتند که «اَبْنیر بن نیر نزد پادشاه آمد و او را رخصت داده و به سلامتی رفت.» 
۲۴ پس یوآب نزد پادشاه آمده، گفت: «چه کردی؟ اینک اَبْنیر نزد تو آمد. چرا او را رخصت دادی و رفت؟ 
۲۵ اَبْنیر بن نیر را می‌دانی که او آمد تا تو را فریب دهد و خروج و دخول تو را بداند و هر کاری را که می‌کنی، دریافت کند.
۲۶ و یوآب از حضور داود بیرون رفته، قاصدان در عقب اَبْنیر فرستاد که او را از چشمة سِیرَه باز آوردند. اما داود ندانست. 
۲۷ و چون اَبْنیر به حَبْرُون برگشت، یوآب او را در میان دروازه به کنار کشید تا با او خُفیةً سخن گوید و به سبب خون برادرش عَسائیل به شکم او زد که مرد. 
۲۸ و بعد از آن چون داود این را شنید، گفت: من و سلطنت من به حضور خداوند از خون اَبْنیر بن نیر تا به ابد برّی هستیم. 
۲۹ پس بر سر یوآب و تمامی خاندان پدرش قرار گیرد و کسی که جَرَیان و برص داشته باشد و بر عصا تکیه کند و به شمشیر بیفتد و محتاج نان باشد، از خاندان یوآب منقطع نشود.
۳۰ و یوآب و برادرش ابیشای، اَبْنیر را کشتند، به سبب این که برادر ایشان، عَسائیل را در جِبْعُون در جنگ کشته بود. 
۳۱ و داود به یوآب و تمامی قومی که همراهش بودند، گفت: «جامة خود را بدرید و پلاس بپوشید و برای اَبْنیر نوحه کنید.» و داود پادشاه در عقب جنازه رفت. 
۳۲ و اَبْنیر را در حَبْرُون دفن کردند و پادشاه آواز خود را بلند کرده، نزد قبر اَبْنیر گریست و تمامی قوم گریه کردند. 
۳۳ و پادشاه برای اَبْنیر مرثیه خوانده، گفت: آیا باید اَبْنیر بمیرد به طوری که شخص احمق می‌میرد؟ 
۳۴ دستهای تو بسته نشد و پایهایت در زنجیر گذاشته نشد. مثل کسی که پیش شریران افتاده باشد، افتادی. پس تمامی قوم بار دیگر برای او گریه کردند. 
۳۵ و تمامی قوم چون هنوز روز بود، آمدند تا داود را نان بخورانند اما داود قسم خورده، گفت: «خدا به من مثل این بلکه زیاده از این بکند اگر نان یا چیز دیگر پیش از غروب آفتاب بچَشَم.» 
۳۶ و تمامی قوم ملتفت شدند و به نظر ایشان پسند آمد. چنانکه هر چه پادشاه می‌کرد، در نظر تمامی قوم پسند می‌آمد. 
۳۷ و جمیع قوم و تمامی اسرائیل در آن روز دانستند که کشتن اَبْنیر بن نیر از پادشاه نبود. 
۳۸ و پادشاه به خادمان خود گفت: آیا نمی‌دانید که سَروری و مردِ بزرگی امروز در اسرائیل افتاد؟ 
۳۹ و من امروز با آنکه به پادشاهی مسح شده‌ام، ضعیف هستم و این مردان، یعنی پسران صَرُویه از من تواناترند. خداوند عامل شرارت را بر حسب شرارتش جزا دهد.

                                                                                   
دوم سموئیل-باب سوم 2Samuel-03 Reviewed by جواد on دوشنبه, آذر ۱۶, ۱۳۹۴ Rating: 5
All Rights Reserved by Jehovah Lord | Copyright © 2009 - 2025
Designed by , Javad Sorahi

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

با پشتیبانی Blogger.