Top Ad unit 728 × 90

JEHOVAH IS GOD

خداوند شبان من است

کلام خداوند

دوم تواریخ-باب هجدهم 2Chronicles-18


گوش کنید به کتب پیامبران-دوم تواریخ-باب هجدهم
نبوت بضد اخاب  

۱ و یهُوشافاط دولت و حشمت عظیمی داشت، و با اَخاب مصاهرت نمود. 
۲ و بعد از چند سال نزد اَخاب به سامره رفت و اَخاب برای او و قومی که همراهش بودند گوسفندان و گاوان بسیار ذبح نمود و او را تحریض نمود که همراه خودش به راموت جِلْعاد برآید. 
۳ پس اَخاب پادشاه اسرائیل به یهُوشافاط پادشاه یهودا گفت: «آیا همراه من به راموت جِلْعاد خواهی آمد؟» او جواب داد که «من چون تو و قوم من چون قوم تو هستیم و همراه تو به جنگ خواهیم رفت.» 
۴ و یهُوشافاط به پادشاه اسرائیل گفت: «تمنا آنکه امروز از کلام خداوند مسألت نمایی.» 
۵ و پادشاه اسرائیل چهارصد نفر از انبیا جمع کرده، به ایشان گفت: «آیا به راموت جِلْعاد برای جنگ برویم یا من از آن باز ایستم؟» ایشان جواب دادند: «برآی و خدا آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» 
۶ اما یهُوشافاط گفت: «آیا در اینجا غیر از اینها، نبی‌ای از جانب "یهُوَه" نیست تا از او سؤال نماییم؟» 
۷ و پادشاه اسرائیل به یهُوشافاط گفت: «یک مرد دیگر هست که به واسطة او از خداوند مسألت توان کرد؛ لیکن من از او نفرت دارم زیرا که دربارة من به نیکویی هرگز نبوت نمی‌کند، بلکه همیشه اوقات به بدی؛ و او میکایا ابن یمْلا می‌باشد.» و یهُوشافاط گفت: «پادشاه چنین نگوید.» 
۸ پس پادشاه اسرائیل یکی از خواجه سرایان خود را خوانده، گفت: «میکایا ابن یمْلا را به زودی حاضر کن.» 
۹ و پادشاه اسرائیل و یهُوشافاط پادشاه یهودا هر یکی لباس خود را پوشیده، بر کرسی خویش در جای وسیع نزد دهنة دروازه سامره نشسته بودند و جمیع انبیا به حضور ایشان نبوت می‌کردند. 
۱۰ و صِدْقیا ابن کنَعْنَه شاخهای آهنین برای خود ساخته، گفت: «یهُوَه چنین می‌گوید: اَرامیان را با اینها خواهی زد تا تلف شوند.» 
۱۱ و جمیع انبیا نبوت کرده، می‌گفتند: «به راموت جِلْعاد برآی و فیروز شو زیرا که خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» 
۱۲ و قاصدی که برای طلبیدن میکایا رفته بود او را خطاب کرده، گفت: «اینک انبیا به یک زبان دربارة پادشاه نیکو می‌گویند؛ پس کلام تو مثل کلام یکی از ایشان باشد و سخن نیکو بگو.» 
۱۳ میکایا جـواب داد: «به حیـات یهُوَه قَسَـم که هر آنچه خدای من مرا گوید همان را خواهم گفت.» 
۱۴ پس چون نزد پادشاه رسید، پادشاه وی را گفت: «ای میکایا، آیا به راموت جِلْعاد برای جنگ برویم یا من از آن باز ایستم.» او گفت: «برآیید و فیروز شوید، و به دست شما تسلیم خواهند شد.» 
۱۵ پادشاه وی را گفت: «من چند مرتبه تو را قسم بدهم که به اسم یهُوَه غیر از آنچه راست است به من نگویی؟» 
۱۶ او گفت: «تمامی اسرائیل را مثل گوسفندانی که شبان ندارند بر کوهها پراکنده دیدم؛ و خداوند گفت اینها صاحب ندارند. پس هر کس به سلامتی به خانة خود برگردد.» 
۱۷ و پادشاه اسرائیل به یهُوشافاط گفت: «آیا تو را نگفتم که دربارة من به نیکویی نبوت نمی‌کند بلکه به بدی.» 
۱۸ او گفت: «پس کلام یهُوَه را بشنوید: من "یهُوَه" را بر کرسی خود نشسته دیدم، و تمامی لشکر آسمان را که به طرف راست و چپ وی ایستاده بودند. 
۱۹ و خداوند گفت: کیست که اَخاب پادشاه اسرائیل را اغوا نماید تا برود و در راموت جِلْعاد بیفتد؟ یکی جواب داده به اینطور سخن راند و دیگری به آنطور تکلم نمود. 
۲۰ و آن روح (پلید) بیرون آمده، به حضور خداوند بایستاد و گفت: من او را اغوا می‌کنم و خداوند وی را گفت: به چه چیز؟ 
۲۱ او جواب داد که من بیرون می‌روم و در دهان جمیع انبیایش روح کاذب خواهم بود. او فرمود: وی را اغوا خواهی کرد و خواهی توانست، پس برو و چنین بکن. 
۲۲ «پس الآن هان، یهُوَه روحی کاذب در دهان این انبیای تو گذاشته است و خداوند دربارة تو سخن بد گفته است.» 
۲۳ آنگاه صدقیا ابن کنَعنَه نزدیک آمده، به رخسار میکایا زد و گفت: «به کدام راه روح خداوند از نزد من به سوی تو رفت تا با تو سخن گوید؟» 
۲۴ میکایا جواب داد: «اینک در روزی که به حجرة اندرونی داخل شده، خود را پنهان کنی آن را خواهی دید.» 
۲۵ و پادشاه اسرائیل گفت: میکایا را بگیرید و او را نزد آمون، حاکم شهر و یوآش، پسر پادشاه ببرید. 
۲۶ و بگویید پادشاه چنین می‌فرماید: این شخص را در زندان بیندازید و او را به نان تنگی و آب تنگی بپرورانید تا من به سلامتی برگردم.
۲۷ میکایا گفت: «اگر فی‌الواقع به سلامتی مراجعت کنی، یهُوَه با من تکلّم ننموده است؛ و گفت ای قوم همگی شما بشنوید.»

مرگ اخاب  

۲۸ پس پادشاه اسرائیل و یهُوشافاط پادشاه یهودا به راموت جِلْعاد برآمدند. 
۲۹ و پادشاه اسرائیل به یهُوشافاط گفت: «من خود را مُتِنَکر ساخته، به جنگ می‌روم. اما تو لباس خود را بپوش.» پس پادشاه اسرائیل خویشتن را متنکر ساخت و ایشان به جنگ رفتند. 
۳۰ و پادشاه ارام سرداران ارابه‌های خویش را امر فرموده، گفت: «نه با کوچک و نه با بزرگ بلکه با پادشاه اسرائیل فقط جنگ نمایید.» 
۳۱ و چون سرداران ارابه‌ها یهُوشافاط را دیدند، گمان بردند که این پادشاه اسرائیل است؛ پس مایل شدند تا با او جنگ نمایند و یهُوشافاط فریاد برآورد و خداوند او را اعانت نمود و خدا ایشان را از او برگردانید. 
۳۲ و چون سرداران ارابه‌ها را دیدند که پادشاه اسرائیل نیست، از تعاقب او برگشتند. 
۳۳ اما کسی کمان خود را بدون غرض کشیده، پادشاه اسرائیل را میان وصله‌های زره زد، و او به ارابه ران خود گفت: «دست خود را بگردان و مرا از لشکر بیرون ببر زیرا که مجروح شدم.» 
۳۴ و در آن روز جنگ سخت شد و پادشاه اسرائیل را در ارابه‌اش به مقابل ارامیان تا وقت عصر برپا داشتند؛ و در وقت غروب آفتاب مرد.

                                                                                   
دوم تواریخ-باب هجدهم 2Chronicles-18 Reviewed by جواد on سه‌شنبه, آذر ۲۴, ۱۳۹۴ Rating: 5
All Rights Reserved by Jehovah Lord | Copyright © 2009 - 2025
Designed by , Javad Sorahi

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

با پشتیبانی Blogger.