Top Ad unit 728 × 90

JEHOVAH IS GOD

خداوند شبان من است

کلام خداوند

اول پادشاهان-باب بیست و دوم 1Kings-22



گوش کنید به کتب پیامبران-اول پادشاهان-باب بیست و دوم

نبوت میکایا بضد اخاب  

۱ و سه سال گذشت که در میان اَرام و اسرائیل جنگ نبود. 
۲ و در سال سوم، یهُوْشافاط، پادشاه یهودا نزد پادشاه اسرائیل فرود آمد. 
۳ و پادشاه اسرائیل به خادمان خود گفت: «آیا نمی‌دانید که راموت جِلْعاد از آن ماست و ما از گرفتنش از دست پادشاه اَرام غافل می‌باشیم؟» 
۴ پس به یهُوْشافاط گفت: «آیا همراه من به راموت جِلْعاد برای جنگ خواهی آمد؟» و یهُوْشافاط پادشاه اسرائیل را جواب داد که «من، چون تو و قوم من، چون قوم تو و سواران من، چون سواران تو می‌باشند.» 
۵ و یهُوْشافاط به پادشاه اسرائیل گفت: «تمنّا اینکه امروز از کلام خداوند مسألت نمایی.» 
۶ و پادشاه اسرائیل به قدر چهارصد نفر از انبیا جمع کرده، به ایشان گفت: «آیا به راموت جِلْعاد برای جنگ بروم یا باز ایستم؟» ایشان گفتند: «برآی و خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» 
۷ اما یهُوْشافاط گفت: «آیا در اینجا غیر از اینها نبی خداوند نیست تا از او سؤال نماییم؟» 
۸ و پادشاه اسرائیل به یهُوْشافاط گفت: «یک مرد دیگر، یعنی مْیکایا ابن یمْلَه هست که به واسطه او از خداوند مسألت توان کرد. لیکن من از او نفرت دارم زیرا که دربارة من به نیکویی نبوت نمی‌کند، بلکه به بدی.» و یهُوْشافاط گفت: «پادشاه چنین نگوید.» 
۹ پس پادشاه اسرائیل یکی از خواجه سرایان خود را خوانده، گفت: «مْیکایا ابن یمْلَه را به زودی حاضر کن.» 
۱۰ و پادشاه اسرائیل و یهُوْشافاط، پادشاه یهودا، هر یکی لباس خود را پوشیده، بر کرسی خود در جای وسیع، نزد دهنة دروازة سامره نشسته بودند، و جمیع انبیا به حضور ایشان نبوّت می‌کردند. 
۱۱ و صِدْقیا ابن کنَعْنَه شاخهای آهنین برای خود ساخته، گفت: «خداوند چنین می‌گوید: اَرامیان را به اینها خواهی زد تا تلف شوند.» 
۱۲ و جمیع انبیا نبوت کرده، چنین می‌گفتند: «به راموت جِلْعاد برآی و فیروز شو زیرا خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» 
۱۳ و قاصدی که برای طلبیدن میکایا رفته بود، او را خطاب کرده، گفت: «اینک انبیا به یک زبان دربارة پادشاه نیکو می‌گویند. پس کلام تو مثل کلام یکی از ایشان باشد و سخنی نیکو بگو.» 
۱۴ میکایا گفت: «به حیات خداوند قسم که هر آنچه خداوند به من بگوید همان را خواهم گفت.» 
۱۵ پس چون نزد پادشاه رسید، پادشاه وی را گفت: «ای میکایا، آیا به راموت جِلْعاد برای جنگ برویم یا باز ایستیم.» او در جواب وی گفت: «برآی و فیروز شو. و خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد کرد.» 
۱۶ پادشاه وی را گفت: «چند مرتبه تو را قسم بدهم که به اسم یهُوَه، غیر از آنچه راست است به من نگویی؟» 
۱۷ او گفت: «تمامی اسرائیل را مثل گله‌ای که شبان ندارد بر کوهها پراکنده دیدم و خداوند گفت: اینها صاحب ندارند، پس هر کس به سلامتی به خانة خود برگردد.» 
۱۸ و پادشاه اسرائیل به یهُوْشافاط گفت: «آیا تو را نگفتم که دربارة من به نیکویی نبوت نمی‌کند بلکه به بدی؟» 
۱۹ او گفت: «پس کلام خداوند را بشنو» : من خداوند را بر کرسی خود نشسته دیدم و تمامی لشکر آسمان نزد وی به طرف راست و چپ ایستاده بودند. 
۲۰ و خداوند گفت: کیست که اَخاب را اغوا نماید تا به راموت جِلْعاد برآمده، بیفتد. و یکی به اینطور سخن راند و دیگری به آنطور تکلم نمود. 
۲۱ و آن روح (پلید) بیرون آمده، به حضور خداوند بایستاد و گفت: من او را اغوا می‌کنم. 
۲۲ و خداوند وی را گفت: به چه چیز؟ او جواب داد که من بیرون می‌روم و در دهان جمیع انبیایش روح کاذب خواهم بود. او گفت: وی را اغوا خواهی کرد و خواهی توانست. پس برو و چنین بکن. 
۲۳ پس الآن خداوند روحی کاذب در دهان جمیع این انبیای تو گذاشته است و خداوند دربارة تو سخن بد گفته است.
۲۴ آنگاه صدقیا ابن کنَعْنَه نزدیک آمده، به رخسار میکایا زد و گفت: «روح خداوند به کدام راه از نزد من به سوی تو رفت تا به تو سخن گوید؟» 
۲۵ میکایا جواب داد: «اینک در روزی که به حُجره اندرونی داخل شده، خود را پنهان کنی، آن را خواهی دید.» 
۲۶ و پادشاه اسرائیل گفت: میکایا را بگیر و او را نزد آمون، حاکم شهر و یوآش، پسر پادشاه ببر. 
۲۷ و بگو پادشاه چنین می‌فرماید: این شخص را در زندان بیندازید و او را به نان تنگی و آب تنگی بپرورید تا من به سلامتی برگردم.
۲۸ میکایا گفت: «اگر فی‌الواقع به سلامتی مراجعت کنی، خداوند به من تکلم ننموده است.» و گفت: «ای قوم جمیعاً بشنوید.»

مرگ اخاب  

۲۹ و پادشاه اسرائیل و یهُوْشافاط، پادشاه یهودا به راموت جِلْعاد برآمدند. 
۳۰ و پادشاه اسرائیل به یهُوشافاط گفت: «من خود را مُتِنَکر ساخته، به جنگ می‌روم و تو لباس خود را بپوش.» پس پادشاه اسرائیل خود را مُتِنَکر ساخته، به جنگ رفت. 
۳۱ و پادشاه اَرام سی و دو سردار ارابه‌های خود را امر کرده، گفت: «نه با کوچک و نه با بزرگ، بلکه با پادشاه اسرائیل فقط جنگ نمایید.» 
۳۲ و چون سرداران ارابه‌ها یهُوْشافاط را دیدند، گفتند: «یقیناً این پادشاه اسرائیل است.» پس برگشتند تا با او جنگ نمایند و یهُوْشافاط فریاد برآورد. 
۳۳ و چون سرداران ارابه‌ها دیدند که او پادشاه اسرائیل نیست، از تعاقب او برگشتند. 
۳۴ اما کسی کمان خود را بدون غرض کشیده، پادشاه اسرائیل را میان وصله‌های زره زد، و او به ارابه ران خود گفت: «دست خود را بگردان و مرا از لشکر بیرون ببر زیرا که مجروح شدم.» 
۳۵ و در آن روز جنگ سخت شد و پادشاه را در ارابه‌اش به مقابل اَرامیان برپا می‌داشتند؛ و وقت غروب مرد و خون زخمش به میان ارابه ریخت. 
۳۶ و هنگام غروب آفتاب در لشکر ندا در داده، گفتند: «هر کس به شهر خود و هر کس به ولایت خویش برگردد.» 
۳۷ و پادشاه مرد و او را به سامره آوردند و پادشاه را در سامره دفن کردند. 
۳۸ و ارابه را در برکة سامره شستند و سگان خونش را لیسیدند و اسلحة او را شستند، برحسب کلامی که خداوند گفته بود. 
۳۹ و بقیة وقایع اَخاب و هر چه او کرد و خانة عاجی که ساخت و تمامی شهرهایی که بنا کـرد، آیا در کتاب تواریـخ ایام پادشاهـان اسرائیل مکتوب نیست. 
۴۰ پس اَخاب با اجداد خود خوابید و پسرش، اخزیا به جایش سلطنت نمود.

یهوشافاط، پادشاه یهودا  

۴۱ و یهُوْشافاط بن آسا در سال چهارم اَخاب، پادشاه اسرائیل بر یهودا پادشاه شد. 
۴۲ و یهُوْشافاط سی و پنج ساله بود که آغاز سلطنت نمود و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت کرد و اسم مادرش عَزُوبَه دختر شِلْحی، بود. 
۴۳ و در تمامی طریقهای پدرش، آسا سلوک نموده، از آنها تجاوز نمی‌نمود و آنچه در نظر خداوند راست بود، بجا می‌آورد، مگر اینکه مکانهای بلند برداشته نشد و قوم در مکانهای بلند قربانی همی گذرانیدند و بخور همی سوزانیدند. 
۴۴ و یهُوْشافاط با پادشاه اسرائیل صلح کرد. 
۴۵ و بقیة وقایع یهُوْشافاط و تهوّری که نمود و جنگهایی که کرد، آیا در کتابِ تواریخِ ایامِ پادشاهانِ یهودا مکتوب نیست؟ 
۴۶ و بقیة الواطی که از ایام پدرش، آسا باقی مانده بودند، آنها را از زمین نابود ساخت.
۴۷ و در اَدُوم، پادشاهی نبود، لیکن وکیلی پادشاهی می‌کرد. 
۴۸ و یهُوْشافاط کشتیهای ترشیشی ساخت تا به جهت آوردن طلا به اُوفیر بروند، اما نرفتند زیرا کشتیها در عِصْیون جابَر شکست. 
۴۹ آنگاه اَخَزْیا ابن اَخاب به یهُوْشافاط گفت: «بگذار که بندگان من با بندگان تو در کشتیها بروند.» اما یهُوْشافاط قبول نکرد. 
۵۰ و یهُوْشافاط با اجداد خود خوابید و با اجدادش در شهر پدرش، داود دفن شد و پسرش، یهُورام در جایش سلطنت نمود.

اخزیا، پادشاه اسرائیل  

۵۱ و اَخَزْیا ابن اَخاب در سال هفدهمِ یهُوْشافاط، پادشاه یهودا بر اسرائیل در سامره پادشاه شد، و دو سال بر اسرائیل پادشاهی نمود. 
۵۲ و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود، بجا می‌آورد و به طریق پدرش و طریق مادرش و طریق یرُبْعام بن نَباط که اسرائیل را مرتکب گناه ساخته بود، سلوک می‌نمود. 
۵۳ و بعل را خدمت نموده، او را عبادت کرد و بر حسب هر چه پدرش عمل نموده بود، خشم یهُوَه خدای اسرائیل را به هیجان آورد.

اول پادشاهان-باب بیست و دوم 1Kings-22 Reviewed by جواد on دوشنبه, آذر ۱۶, ۱۳۹۴ Rating: 5
All Rights Reserved by Jehovah Lord | Copyright © 2009 - 2025
Designed by , Javad Sorahi

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

با پشتیبانی Blogger.