Top Ad unit 728 × 90

JEHOVAH IS GOD

خداوند شبان من است

کلام خداوند

پیدایش-باب پنجاهم 50-Genesis


گوش کنید به تورات مقدس-پیدایش-باب پنجاهم
رحلت یعقوب

۱ و یوسف بر روی پدر خود افتاده، بر وی گریست و او را بوسید. 
۲ و یوسف طبیبانی را که از بندگان او بودند، امر فرمود تا پدر او را حنوط کنند. و طبیبان، اسرائیل را حنوط کردند. 
۳ و چهل روز در کار وی سپری شد، زیرا که این قدر روزها در حنوط کردن صرف می شد، و اهل مصر هفتاد روز برای وی ماتم گرفتند. 
۴ و چون ایام ماتم وی تمام شد، یوسف اهل خانة فرعون را خطاب کرده، گفت: اگر الا´ن در نظر شما التفات یافته ام، در گوش فرعون عرض کرده، بگویید: 
۵ "پدرم مرا سوگند داده، گفت: اینک من می میرم ؛ در قبری که برای خویشتن در زمین کنعان کنده ام، آنجا مرا دفن کن." اکنون بروم و پدر خود را دفن کرده، مراجعت نمایم.
۶ فرعون گفت: «برو و چنانکه پدرت به تو سوگند داده است، او را دفن کن.» 
۷ پس یوسف روانه شد تا پدر خود را دفن کند، و همة نوکران فرعون که مشایخ خانة وی بودند، و جمیع مشایخ زمین مصر با اورفتند. 
۸ و همة اهل خانة یوسف و برادرانش و اهل خانة پدرش، جز اینکه اطفال و گله ها و رمه های خود را در زمین جوشن واگذاشتند. 
۹ و ارابه ها نیز و سواران، همراهش رفتند؛ و انبوهی بسیار کثیر بودند. 
۱۰ پس به خرمنگاه اطاد که آنطرف اُرْدُن است رسیدند، و در آنجا ماتمی عظیم و بسیار سخت گرفتند، و برای پدر خود هفت روز نوحه گری نمود. 
۱۱ و چون کنعانیان ساکن آن زمین، این ماتم را در خرمنگاه اَطاد دیدند، گفتند: «این برای مصریان ماتم سخت است.» از این رو آن موضع را آبِل مِصرایم نامیدند، که بدان طرف اردن واقع است. 
۱۲ همچنان پسران او بدان طوریکه امر فرموده بود، کردند. 
۱۳ و پسرانش، او را به زمین کنعان بردند. و او را در مغارة صحرای مکفیله، که ابراهیم با آن صحرا از عفرون حتّی برای مِلکیتِ مقبره خریده بود، در مقابل مِمری دفن کردند. 
۱۴ و یوسف بعد از دفن پدر خود، با برادران خویش و همة کسانی که برای دفن پدرش با وی رفته بودند، به مصر برگشتند.

یوسف برادران خود را مطمئن می سازد

۱۵ و چون برادران یوسف دیدند که پدر ایشان مرده است، گفتند: «اگر یوسف الا´ن از ما کینه دارد، هر آینه مکافات همة بدی را که به وی کرده ایم به ما خواهد رسانید.» 
۱۶ پس نزد یوسف فرستاده، گفتند: پدر تو قبل از مردنش امر فرموده، گفت: 
۱۷ به یوسف چنین بگویید:التماس دارم که گناه و خطای برادران خود را عفو فرمایی، زیرا که به تو بدی کرده اند، پس اکنون گناه بندگان خدای پدر خود را عفو فرما. و چون به وی سخن گفتند، یوسف بگریست. 
۱۸ و برادرانش نیز آمده، به حضور وی افتادند، و گفتند: «اینک غلامان تو هستیم.» 
۱۹ یوسف ایشان را گفت: مترسید زیرا که آیا من در جای خدا هستم؟ 
۲۰ شما دربارة من بد اندیشیدید، لیکن خدا از آن قصد نیکی کرد، تا کاری کند که قوم کثیری را اِحیا نماید، چنانکه امروز شده است. 
۲۱ و الا´ن ترسان مباشید. من، شما را و اطفال شما را می پرورانم. پس ایشان را تسلی داد و سخنان دل آویز بدیشان گفت.

وفات یوسف

۲۲ و یوسف در مصر ساکن ماند، او و اهل خانة پدرش. و یوسف صد و ده سال زندگانی کرد. 
۲۳ و یوسف پسران پشت سوم اِفرایم را دید. و پسران ماکیر، پسر مَنَسی نیز بر زانوهای یوسف تولد یافتند. 
۲۴ و یوسف، برادران خود را گفت: «من می میرم، و یقیناً خدا از شما تفقد خواهد نمود، و شما را از این زمین به زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده است، خواهد برد. » 
۲۵ و یوسف به بنی اسرائیل سوگند داده، گفت: «هر آینه خدا از شما تفقد خواهد نمود، و استخوانهای مرا از اینجا خواهید برداشت.» 
۲۶ و یوسف مـرد در حینی که صد و ده ساله بود. و او را حنـوط کرده، در زمین مصـر در تابوت گذاشتند.


پیدایش-باب پنجاهم 50-Genesis Reviewed by جواد on جمعه, مرداد ۰۹, ۱۳۹۴ Rating: 5
All Rights Reserved by Jehovah Lord | Copyright © 2009 - 2025
Designed by , Javad Sorahi

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *

با پشتیبانی Blogger.