جاد ( Gad )
جاد نبی ، پیامبر و تاریخ نویس در دوران داود پادشاه بوده است.
وی زمانی که داود در غاری در مواب پنهان شده بود، وی را از توقف در موآب برحذر داشت و از وی خواست تا به سرزمین یهودا برود.
بر اساس دستور خداوند به توسط جاد، داود گروه نوازندگان و سرایندگان را برای خدمت در خانه خداوند قرار داد.
جاد، پیام داوری و مجازات خداوند را در مورد سرشماری قوم توسط داود، به او اعلام کرد و از داود خواست تا مذبحی در خرمنگاه اَرُونه یبوسی برای خداوند برپا کند.
وی یکی از سه نبی بود که همراه با سموئیل و ناتان، شرح تمامیوقایع دوران داود پادشاه را در کتابی به نام «سِفْرِ اخبـار» نوشت.
![]() |
( جاد نبی به عبری : ( גד |
منابع کتاب مقدس:
سموئیل اول باب ۲۲ - اول تواریخ باب ۲۱ ، ۲۹ - دوم تواریخ باب ۲۹ - سموئیل دوم باب ۲۴
سموئیل اول باب ۲۲ آیه ۴ تا ۵
۴ پس ایشان را نزد پادشاه موآب برد و تمامیروزهایی كه داود در آن ملاذ بود، نزد او ساكن بودند. ۵ و جاد نبی به داود گفت كه «در این ملاذ دیگر توقف منما بلكه روانه شده، به زمین یهودابرو.» پس داود رفت و به جنگل حارث درآمد.
۴ پس ایشان را نزد پادشاه موآب برد و تمامیروزهایی كه داود در آن ملاذ بود، نزد او ساكن بودند. ۵ و جاد نبی به داود گفت كه «در این ملاذ دیگر توقف منما بلكه روانه شده، به زمین یهودابرو.» پس داود رفت و به جنگل حارث درآمد.
اول تواریخ باب ۲۹ آیه ۲۹
۲۹ و اینك امور اول و آخر داود پادشـاه در سِفْرِ اخبـار سموئیل رایی و اخبار ناتان نبی و اخبار جاد رایی.
۲۹ و اینك امور اول و آخر داود پادشـاه در سِفْرِ اخبـار سموئیل رایی و اخبار ناتان نبی و اخبار جاد رایی.
دوم تواریخ باب ۲۹ آیه ۲۵
۲۵ و او لاویان را با سنجها و بربطها و عودها برحسب فرمان داود و جاد، رایی پادشاه و ناتان نبی در خانة خداوند قرار داد زیرا كه این حكم از جانب خداوند به دست انبیای او شده بود.
۲۵ و او لاویان را با سنجها و بربطها و عودها برحسب فرمان داود و جاد، رایی پادشاه و ناتان نبی در خانة خداوند قرار داد زیرا كه این حكم از جانب خداوند به دست انبیای او شده بود.
اول تواریخ باب ۲۱ آیه ۹ تا ۱۷
۹ و خداوند جاد را كه رایی داود بود خطاب كرده، گفت: ۱۰ « برو و داود را اعلام كرده، بگو خداوند چنین میفرماید: منسه چیز پیش تو میگذارم؛ پس یكی از آنها را برای خود اختیار كن تا برایت به عمل آورم.» ۱۱ پس جاد نزد داود آمده، وی را گفت: « خداوند چنین میفرماید برای خود اختیار كن: ۱۲ یا سه سال قحط بشود، یا سه ماه پیش روی خصمانت تلف شوی و شمشیر دشمنانت تو را در گیرد، یا سه روز شمشیر خداوند و وبا در زمین تو واقع شود، و فرشتة خداوند تمامیحدود اسرائیل را ویران سازد. پس الا´ن ببین كه نزد فرستندة خود چه جواب برم.» ۱۳ داود به جاد گفت: «در شدت تنگی هستم. تمنا اینكه به دست خداوند بیفتم زیرا كه رحمتهای او بسیار عظیم است و به دست انسان نیفتم.» ۱۴ پس خداوند وبا بر اسرائیل فرستاد و هفتاد هزار نفر از اسرائیل مردند. ۱۵ و خدا فرشتهای به اورشلیم فرستاد تا آن را هلاك سازد. و چون میخواست آن را هلاك كند، خداوند ملاحظه نمود و از آن بلا پشیمان شد و به فرشتهای كه (قوم را) هلاك میساخت گفت: «كافی است، حال دست خود را بازدار.» و فرشتة خداوند نزد خرمنگاه اَرْنانِ یبُوسی ایستاده بود. ۱۶ و داود چشمان خود را بالا انداخته، فرشتة خداوند را دید كه در میان زمین و آسمان ایستاده است و شمشیری برهنه در دستش بر اورشلیم برافراشته؛ پس داود و مشایخ به پلاس ملبس شده، به روی خود در افتادند. ۱۷ و داود به خدا گفت: «آیا من برای شمردن قوم امر نفرمودم و آیا من آن نیستم كه گناه ورزیده، مرتكب شرارت زشت شدم؟ اما این گوسفندان چه كردهاند؟ پس ای یهُوَه خدایم، مستدعی این كه دست تو بر من و خاندان پدرم باشد و به قوم خود بلا مرسانی.»
۹ و خداوند جاد را كه رایی داود بود خطاب كرده، گفت: ۱۰ « برو و داود را اعلام كرده، بگو خداوند چنین میفرماید: منسه چیز پیش تو میگذارم؛ پس یكی از آنها را برای خود اختیار كن تا برایت به عمل آورم.» ۱۱ پس جاد نزد داود آمده، وی را گفت: « خداوند چنین میفرماید برای خود اختیار كن: ۱۲ یا سه سال قحط بشود، یا سه ماه پیش روی خصمانت تلف شوی و شمشیر دشمنانت تو را در گیرد، یا سه روز شمشیر خداوند و وبا در زمین تو واقع شود، و فرشتة خداوند تمامیحدود اسرائیل را ویران سازد. پس الا´ن ببین كه نزد فرستندة خود چه جواب برم.» ۱۳ داود به جاد گفت: «در شدت تنگی هستم. تمنا اینكه به دست خداوند بیفتم زیرا كه رحمتهای او بسیار عظیم است و به دست انسان نیفتم.» ۱۴ پس خداوند وبا بر اسرائیل فرستاد و هفتاد هزار نفر از اسرائیل مردند. ۱۵ و خدا فرشتهای به اورشلیم فرستاد تا آن را هلاك سازد. و چون میخواست آن را هلاك كند، خداوند ملاحظه نمود و از آن بلا پشیمان شد و به فرشتهای كه (قوم را) هلاك میساخت گفت: «كافی است، حال دست خود را بازدار.» و فرشتة خداوند نزد خرمنگاه اَرْنانِ یبُوسی ایستاده بود. ۱۶ و داود چشمان خود را بالا انداخته، فرشتة خداوند را دید كه در میان زمین و آسمان ایستاده است و شمشیری برهنه در دستش بر اورشلیم برافراشته؛ پس داود و مشایخ به پلاس ملبس شده، به روی خود در افتادند. ۱۷ و داود به خدا گفت: «آیا من برای شمردن قوم امر نفرمودم و آیا من آن نیستم كه گناه ورزیده، مرتكب شرارت زشت شدم؟ اما این گوسفندان چه كردهاند؟ پس ای یهُوَه خدایم، مستدعی این كه دست تو بر من و خاندان پدرم باشد و به قوم خود بلا مرسانی.»
سموئیل دوم باب ۲۴ آیه ۱۱ تا ۱۹
۱۱ و بامدادان چون داود برخاست، كلام خداوند به جاد نبی كه رایی داود بود، نازل شده، گفت: ۱۲ «برو داود را بگو خداوند چنین میگوید: سه چیز پیش تو میگذارم پس یكی از آنها را برای خود اختیار كن تا برایت به عمل آورم.» ۱۳ پس جاد نزد داود آمده، او را مخبر ساخت و گفت: «آیا هفت سال قحط در زمینت برتو عارض شود، یا سه ماه از حضور دشمنان خود فرار نمایی و ایشان تو را تعاقب كنند، یا وبا سه روز در زمین تو واقع شود. پس الا´ن تشخیص نموده، ببین كه نزد فرستنده خود چه جواب ببرم.» ۱۴ داود به جاد گفت: «در شدّت تنگی هستم. تمنّا اینكه به دست خداوند بیفتیم زیرا كه رحمتهای او عظیم است و به دست انسان نیفتم.» ۱۵ پس خداوند وبا براسرائیل از آن صبح تا وقت معین فرستاد و هفتاد هزار نفر از قوم، ازدان تا بئرشَبَع مُردند. ۱۶ و چون فرشته، دست خود را بر اورشلیم دراز كرد تا آن را هلاك سازد، خداوند از آن بلا پشیمان شد و به فرشتهای كه قوم را هلاك میساخت گفت: «كافی است! حال دست خود را باز دار.» و فرشته خداوند نزد خرمنگاه اَرُونه یبُوسی بود. ۱۷ و چون داود، فرشتهای را كه قوم را هلاك میساخت دید، به خداوند عرض كرده، گفت: «اینك من گناه كردهام و من عصیان ورزیدهام. امّا این گوسفندان چه كردهاند؟ تمنّا اینكه دست تو بر من و برخاندان پدرم باشد.» ۱۸ و در آن روز جاد نزد داود آمده، گفت: «برو و مذبحی در خرمنگاه اَرُونه یبوسی برای خداوند برپا كن.» ۱۹ پس داود موافق كلام جاد چنانكه خداوند امر فرموده بود، رفت.
۱۱ و بامدادان چون داود برخاست، كلام خداوند به جاد نبی كه رایی داود بود، نازل شده، گفت: ۱۲ «برو داود را بگو خداوند چنین میگوید: سه چیز پیش تو میگذارم پس یكی از آنها را برای خود اختیار كن تا برایت به عمل آورم.» ۱۳ پس جاد نزد داود آمده، او را مخبر ساخت و گفت: «آیا هفت سال قحط در زمینت برتو عارض شود، یا سه ماه از حضور دشمنان خود فرار نمایی و ایشان تو را تعاقب كنند، یا وبا سه روز در زمین تو واقع شود. پس الا´ن تشخیص نموده، ببین كه نزد فرستنده خود چه جواب ببرم.» ۱۴ داود به جاد گفت: «در شدّت تنگی هستم. تمنّا اینكه به دست خداوند بیفتیم زیرا كه رحمتهای او عظیم است و به دست انسان نیفتم.» ۱۵ پس خداوند وبا براسرائیل از آن صبح تا وقت معین فرستاد و هفتاد هزار نفر از قوم، ازدان تا بئرشَبَع مُردند. ۱۶ و چون فرشته، دست خود را بر اورشلیم دراز كرد تا آن را هلاك سازد، خداوند از آن بلا پشیمان شد و به فرشتهای كه قوم را هلاك میساخت گفت: «كافی است! حال دست خود را باز دار.» و فرشته خداوند نزد خرمنگاه اَرُونه یبُوسی بود. ۱۷ و چون داود، فرشتهای را كه قوم را هلاك میساخت دید، به خداوند عرض كرده، گفت: «اینك من گناه كردهام و من عصیان ورزیدهام. امّا این گوسفندان چه كردهاند؟ تمنّا اینكه دست تو بر من و برخاندان پدرم باشد.» ۱۸ و در آن روز جاد نزد داود آمده، گفت: «برو و مذبحی در خرمنگاه اَرُونه یبوسی برای خداوند برپا كن.» ۱۹ پس داود موافق كلام جاد چنانكه خداوند امر فرموده بود، رفت.
جاد Gad
به معنای " خوش اقبال " می باشد.
جاد ( Gad )
Reviewed by جواد
on
سهشنبه, اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۴
Rating:
